حجّة الاسلام کتک میزند
بر سر و مغزت دَگَنَک می زندگر نرسد بر دَگَنَک دستِاو
دست به نعلین و چُسک می زنداین دو سه گر هیچ کدامش نشد
با حَنَک و تحتِ حَنَک می زندتا نشوی پاره خبردارباش
گاه حَنَکرا به هَتَک می زندگر کومکت رستم دستان بود
هم به تو و هم به کمک می زندور بکند پا بمیانی فلکچوب به پا های فلک می زندچک زنِ سختی بود این پهلوان
ملتفتش باش که چک می زنددستش اگر بر فکلی ها رسد
گوزِ یکایک به الک می زندور الکِ تنها کافینشد
هم به الک هم به دولک می زندگویند آقا همه شب زیرِ جُل
از تو چه پوشیده کَمَک می زندچون ببرد دست به سیخ کباببر جگر خویش نمک می زندنَرمَک نرمک به سرانگشت خویشدیم دَدَدَک دیم دَدَدَک می زندمختصرا هر شب در جوف پارکیارو صد جور کلک می زندحالا در حضرت عبدالعظیم
شیخ درِ دوز و کلک می زنداِن شاءالله دو روزِدگرخیمه از آن جا به دَرَک می زندمنعش اگر کس نکند بی ریادست تصرّف به فدک می زندوان جِگر نازُکَش از بهر پولروزی صد مرتبه لَک می زندمجلس شوراست که با دستِ حق
سیمِ بَدان را به محک می زندهر جا خواهی به سلامت برو
ملت اللهُ مَعَک می زندقافیه هر چند غلط شد ولی
شیخ ز بیکاری سگ می زند
شعر ایرج میرزا در هجو شیخ فضل الله نوری/صد و دومین سالگرد انقلاب مشروطه
اوت 3, 2008100 نامه از بنی صدر به خمینی، رجائی،موسوی اردبیلی،رفسنجانی و …
ژوئیه 3, 2008
کتاب نامه ها؛ از بنی صدر به خمینی و دیگران حاوی 100 نامه از ابوالحسن بنی صدر، اولین رئیس جمهور ایران به آقایان خمینی،رفسنجانی، موسوی اردبیلی،رجائی،سید احمد خمینی و دیگران است.
کتاب با نامه بنی صدر به خمینی در 16 اردیبهشت 1359 شروع می شود و با نامه همو به خمینی در 1 مرداد 1363 پایان میگیرد. جز آخرین نامه که در سال 63 نوشته شده است، نامه ها در سال های 59 و 60 به رشته نگارش درآمده اند.
جمع آوری نامه ها به عهده فیروزه بنی صدر، دختر بزرگ بنی صدر بوده است و کتاب را انتشارات انقلاب اسلامی در سال 85 منتشر کرده است.
کتاب را از اینجا دانلود کنید.
نامه آیت الله منتظری خطاب به سید محمدخاتمی در سال 83: به استبداد مشروعیت دادید.
ژوئیه 2, 2008قصد نداشتم در رابطه با عملكرد آقاي خاتمي و اصلاحات وعده داده شده ايشان فعلا اظهار نظر كنم، ولي با توجه به ارسال نامه ايشان براي من، و انتظار و تمايل دفتر ايشان به اظهار نظر، به چند كلمه اي اشاره ميكنم . و آقايان توجه دارند كه اينجانب همواره در گفتار و نوشتار خود صريح اللهجه بوده ام . مراتب ديانت و فضل و آگاهي به مسائل روز و تعهد نسبت به وظايف ديني و ملي و سوابق درخشان و فضيلت خانوادگي جناب آقاي خاتمي و مخصوصا شخصيت معنوي و اخلاقي پدر بزرگوار ايشان مرحوم آيت الله آقاي حاج سيد روح الله خاتمي – طاب ثراه – براي همگان روشن است . همچنين ترديدي ندارم كه ايشان با حسن نيت و با علاقه به تحقق اهداف انقلاب اسلامي، خود را كانديداي رياست جمهوري نمودند و اصلاحاتي را به مردم وعده دادند. مردمي كه سالهاي تلخ جنگ تحميلي را تحمل نموده ولي قشر عظيمي از آنان در اثر عملكرد مسئولين و متصديان امور نسبت به وعده هاي داده شده در انقلاب به يأس و نااميدي و يا به ترديد و آشفتگي و احيانا به بدبيني نسبت به آينده رسيده بودند. در چنين فضايي آقاي خاتمي با شعارهاي بسيار زيبا و دلنشين و مطابق خواسته هاي مردم، وعده «اصلاحات» را – كه جز وفا به وعده ها و شعارهاي اوليه انقلاب نبود – به مردم اعلام نمود، و مردم نيز بر همين اساس چنان اقبالي نمودند كه براي همگان غير منتظره بود. اكنون بعد از گذشت بيش از هفت سال از رياست جمهوري ايشان متأسفانه ديده ميشود يأس و نااميدي و يا بدبيني مردم مجددا به همان وضعيت زمان قبل و يا بدتر از آن رسيده است، و نيز ديده ميشود قشر عظيمي از نسل جوان احساس بي هويتي ميكند و به آينده خود كاملا بدبين ميباشد. اينجانب نمي خواهم با بي انصافي بگويم جريان اصلاحات هيچ توفيقي به دست نياورد، اما ميخواهم بگويم آنچه به دست آمد در مقابل آنچه وعده داده شده بود و امكان دسترسي به آن نيز فراهم شد و نيز در مقابل آنچه خواسته و انتظار مردم بود بسيار ناچيز ميباشد. آقاي خاتمي در «نامه اي براي فردا» و نيز در بسياري از سخنراني ها و مصاحبه هاي خود سعي كرده اند علت يا علل اين ناكامي را تشريح نمايند، ولي به نظر اينجانب بيانات ايشان تاكنون قانع كننده نمي باشد. ايشان در اين رابطه چند محور را مطرح و مورد تأكيد قرار داده اند: 1 – ايشان فرهنگ استبداد زدگي ملت ما را مطرح ميكنند و اين كه سالها وقت بايد صرف شود تا اين فرهنگ غلط از بين برود. در وجود فرهنگ استبدادزدگي بحثي و اختلافي نيست، اما سخن اين است كه چرا ما در عمل به اين فرهنگ مشروعيت ميدهيم ؟ چرا ما در عمل تسليم خواسته هاي متوليان اين فرهنگ شديم ؟ و چرا به جاي اين كه با توكل به خداي متعال و اعتماد به نفس تسليم رضاي خدا و خواسته مردم شويم، در هر فرصتي كه پيش آمد سرانجام راضي نمودن متوليان فرهنگ استبدادزدگي را ترجيح داديم ؟ بديهي است در چنين فضايي استبداد به خود مشروعيت قانوني ميدهد و به دنبال آن خواسته هاي ناشي از فرهنگ استبداد زدگي شكل قانوني به خود ميگيرد و قهرا زور و خشونت نيز عملا قانوني ميگردد. انسان اگر – فرضا – در برابر قدرتها توان مقاومت نداشته باشد، انتظار ميرود حداقل توجيه گر و مجري مظالم و كارهاي خلاف آنان نباشد و يا با سكوت خود روي آنها صحه نگذارد. 2 – ايشان در نامه اخير خود و در جاهاي ديگر گفته اند: «بايد اين پندار غلط را از ذهن خود بزداييم كه براي رهايي بايد منتظر قهرمان بود.» كسي نگفته است كه مردم ما منتظر آمدن قهرماني از غيب و رها نمودن آنان از وضعيت كنوني ميباشند; بلكه بحث اين است كه مردم ما در جريان اصلاحات كار خود را به بهترين وجه انجام دادند، و با آن همه تلاش و تبليغات مسموم و انحرافي جناح مخالف اصلاحات، دو مرتبه به صحنه آمدند و رأي چشم گيري دادند، و در هر فرصتي كه پيش ميآمد از شعارهاي اصلاحات و شخص ايشان پشتيباني نمودند. آيا انتظار مردم از آقاي خاتمي براي عمل به وعده هاي خود كه مورد تأكيد و تأييد آنان بود به معناي انتظار قهرمان شدن ايشان بود؟ مگر مردم چه كاري بايد ميكردند و نكردند؟ آقاي خاتمي موانع سر راه اصلاحات – چه موانع به اصطلاح قانوني و يا غير آنها – را چه هنگامي براي مردم تشريح نمود و از آنان كمك خواست و مردم به ايشان پاسخ مثبت ندادند؟ در شرايطي كه جناح مخالف اصلاحات به كارشكني و سنگ اندازي خود ادامه ميداد، حداقل چيزي كه مردم از آقاي خاتمي انتظار داشتند اين بود كه صريحا با مردم صحبت كند و عذر خود را به مردم بگويد و از مردم بخواهد عذر او را پذيرفته و آبرومندانه كنار رود. كنار رفتن آبرومندانه مستلزم و يا به معناي معارضه با حاكميت نمي باشد، بلكه قطعي ترين پيامد و اثر آن حفظ حيثيت و جاذبه جريان اصلاحات و شخص ايشان بود، و قهرا ايشان ميتوانست در آينده منشاء تحول و تداوم راه اصلاحات باشد. اما در پيش گرفتن سياست دوپهلو حرف زدن و در عمل جناح اقتدارگرا را راضي نمودن و حقيقت را قرباني مصلحت كردن و عدالت را در موارد گوناگون و نسبت به افراد زيادي قرباني مظالم تحميلي و ناخواسته نمودن، عاقبتي جز همين وضعيت كه پيش آمده است ندارد. 3 – ايشان ميگويد: «زور و خشونت را نبايد و نمي توان با زور و خشونت پاسخ داد.» منتقدين سياست هاي آقاي خاتمي هيچ گاه نگفته اند زور و خشونت طرف مخالف اصلاحات را بايد با زور و خشونت پاسخ داد، بلكه ميگويند: چرا عملا با سياست محافظه كاري و دوپهلو عمل كردن و حقايق را از مرد
م پنهان نمودن، به زور و خشونت اقتدارگرايان مشروعيت بخشيده شده و تحكيم گرديد؟ كساني به زور و خشونت متوسل ميشوند كه در بين مردم جايگاه و خواستگاهي ندارند، اما جريان اصلاحات كه در آغاز داراي پشتوانه قوي مردمي بود چه نيازي به توسل به زور و خشونت داشت ؟مردم سالاري وقتي از شعار به عمل ميرسد كه مردم كاملا در جريان كارشكني هاي مخالفين اصلاحات قرار گيرند. طبيعي است هنگامي كه آقاي خاتمي سياست محافظه كاري و ملاحظه بيش از اندازه رقباي اصلاحات را پيش ميگيرد، مردم بتدريج از شخص و جريان وابسته به ايشان و نيز از اصلاحات مأيوس و نااميد ميشوند، كه نمونه آن را در انتخابات شوراها و در جريان رد صلاحيت ها و تحصن تعدادي از نمايندگان مجلس ديديم . اشتباه بزرگ ايشان اين بود كه از همان روزهاي اول رياست جمهوري و تعيين اعضاي كابينه – كه جناح اقتدارگرا در ضعف كامل و حتي شوك غير منتظره بود – به جاي اتخاذ سياست متكي به خود و انتخاب افرادي كه خود تشخيص ميداد، با داشتن سرمايه عظيم رأي مردم، افراد و سياست هاي تحميل شده را قبول نمود و كساني را كه به كمتر از نابودي او راضي نبودند حيات سياسي دوباره بخشيد و به آنان مشروعيت داد، و در اين رابطه بسياري از علاقه مندان و همفكران خود را از دست داد. همين اشتباه كليدي ايشان سرآغاز انحراف در مسير اصلاحات بود، و همه ديديم كه متعاقب آن، آقاي خاتمي مجبور شد در هر مورد رضايت آنان را جلب كند; و بدون گرفتن امتيازي پيوسته به آنان امتياز داد، تا رسيد به وضعيت كنوني كه متأسفانه دولت او تقريبا در مسائل اساسي كشور در حاشيه قرار گرفته و تصميم گيريهاي اصولي كشور در جاي ديگر توسط همان جناحي انجام ميشود كه ايشان مرتبا به آنان امتياز ميداد، و با اين حال نمي دانم چرا ايشان همين حقيقت را صريحا به مردم نمي گويد؟ از خداي متعال حسن عاقبت براي همگان و عزت و سربلندي اسلام و ملت شريف ايران را مسألت دارم . والسلام علي جميع اخواننا المسلمين . 1383/5/20 قم المقدسة – حسينعلي منتظري منبع :کتاب دیدگاه های آیت الله منتظری ،جلد دوم،صص342-345
عکس:آیت الله منتظری ، هفته اول تیر ماه 87 در خانه شخصی
متن کامل قطعنامه 598 سازمان ملل متحد در خاتمه جنگ ایران و عراق
ژوئیه 2, 2008تاریخ صدور قطعنامه: 1 مرداد 1366
تاریخ قبول آن توسط ایران: 27 تیر 1367
تاریخ تصویب نهایی به اتفاق آرا: 29 تیر 1367
متن انگلیسی قطعنامه از سایت رسمی سازمان ملل متحد: اینجا
با تأیید مجدد قطعنامه ۵۸۲ (۱۹۸۶)، با ابراز نگرانی عمیق از اینکه باوجود درخواستهایش برای آتش بس، منازعه بین جمهوری اسلامی ایران و عراق باتلفات سنگین تر انسانی و ویرانیهای بیشتر همچنان ادامه دارد، با ابرازتأسف از آغاز و ادامه این منازعه، همچنین با ابراز تأسف از بمباران مراکزکاملاً مسکونی غیرنظامی، حملات به کشتیهای بی طرف یا هواپیماهای مسافربری،نقض حقوق بین الملل درباره بشر دوستی و سایر حقوق مربوط به درگیریهایمسلحانه،و به ویژه، به کار بردن سلاحهای شیمیایی که بر خلاف تعهدات مذکوردر پروتکل ۱۹۲۵ ژنو میباشد.
مهندس بازرگان و حسنی امام جمعه ارومیه
ژوئیه 1, 2008
حسنی با عبا و عمامه سفید و کلت و خشاب به کمر در سمت چپ.
کتاب خطبه های نماز جمعه حسنی را از اینجا دانلود کنید.
با وبلاگ نویسان در انقلاب 57/ خلبان بهروز مدرسی
ژوئیه 1, 2008گمان میکنم بسیاری از شما با وبلاگ یادداشت های یک خبرنگار آشنا هستید. آقای بهروز مدرسی، نویسنده این وبلاگ از خلبانان نیروی هوائی ارتش ایران در دوران پیش از انقلاب و همچنین دوران جنگ بوده است و از آن جهت وبلاگ ایشان خواندنی و جذاب است که برای اولین بار خوانندگان را با پشت صحنه خلبانان و رموز و فنون داخل هواپیما آشنا میکند.
تکه روزنامه بالا مصاحبه ایشان است در 7 بهمن 1358 با روزنامه اطلاعات پیرامون سانحه سقوط هواپیمای ایرانی در اوان انقلاب. به حتم خود ایشان توضیحات بیشتر و بهتر را می توانند بدهند.
بنی صدر،جنگ و آنچه 27 سال خیانت نامیده شد
ژوئن 3, 2008فتح خرمشهر و ورود به خاک عراق/قسمت اول
مه 2, 2008 پس از فتح خرمشهر که با شهادت 30000 تن از سربازان وفرماندهان ارتش [1] و شمار زیادی از سپاهیان و بسیجیان بدست آمد، بهترین فرصت برای صلح و دریافت غرامت ایجاد شد. اما آقای خمینی 3 هفته پس از بازپسگیری خرمشهر فرمودند:»ما بايد از راه شكست عراق به لبنان برويم. ما ميخواهيم كه قدس را نجات بدهيم. لكن بدون نجات كشور عراق از اين حزب منحوس [بعث عراق] نمي توانيم. مقدمه اينكه لبنان را نجات بدهيم، اين است كه عراق را نجات بدهيم.»[2] بنیصدر یک سال پیش، با این طرح به شدت مخالفت کرده بود و گفته بود:» این حرفها که ما میخواهیم جنگ را ادامه دهیم تا رژیم عراق برود، رژیم فلان برود، فلان تغییر و تصوری که ما میخواهیم بشود، ظاهرا شعار جالبی است اما اولا افکار عمومی دنیا را بر ضد ما بسیج میکند. ثانیا هیچ ملتی حاضر نمیشود ما نقش قیم و متولی را برای او بازی کنیم. اگر هم حاضر شود، ما اگر انقلابی هستیم نباید بپذیریم. شرایط را اگر خود مساعد دیدند آماده اند که به ما بپیوندند.شعارهای ظاهرفریبِ پرزیان ندهید. ما باید در حدومرز حقانیت خود بایستیم.»[3] اما آقای خمینی نظری جز این داشت:»مصالحه با جنایتکار و سازش با جنایتکار، این یک جنایتی است بر مردم متعهد و یک جنایتی است بر اسلام…هیچ مسلمی نباید خیال کند که بین اسلام و غیرمسلم باید صلح ایجاد شود»[4] «جنگ ما جنگ عقیده است و جغرافیا و مرز نمیشناسد… اینکه بگوییم تنها خرمشهر یا شهرهای دیگر آزاد شد، تمامی اینها خیال باطل ملیگراهاست. هدفمان پیادهکردن اهداف بینالمللی اسلامی در جهان فقر و گرسنگی است.»[5] «جنگ را تا از بین رفتن حزب بعث ادامه خواهیم داد، این جنگ تا پیروزی ادامه خواهد یافت و کسانی که با جنگ مخالفند، خلاف رضای خدا است.»[6]»تب جنگ در کشور ما جز به سقوط صدام نخواهد نشست و انشاالله تا رسیدن به این هدف فاصله چندانی نمانده است و اکنون که به مرز پیروزی مطلق رسیدهایم، صدام و جهانخواران صلحطلب شدهاند.»[7] آیتالله منتظری درباره خاتمه دادن جنگ و ماجراهای مربوط به آنروزها گفت: «وقتي كه خرمشهر را فتح كرديم و اينها را بيرون رانديم احساس كرديم كه نيروها بخصوص ارتش انگيزه داخل شدن در خاك عراق را ندارند، خودشان ميگفتند: ما تا حالا جنگ كرديم كه دشمن را از كشورمان بيرون كنيم ولي حالا اگر بخواهيم در خاك عراق برويم اين كشور گشايي است و انگيزه نداشتند، روي همين اصل هم من همان وقت پيغام دادم كه هر كاري ميخواهيد بكنيد حالا وقتش است و حمله كردن به عراق درست نيست، آن روز حسابي براي غرامت به كشور ما پول ميدادند و منت ما را هم ميكشيدند و شرايط آماده بود، ولي آقايان فكر ميكردند كه الان ميرويم عراق را ميگيريم، صدام را نابود ميكنيم . ولي خوب رهبري با امام بود و نظر ايشان مقدم بود. ما بعد از فتح خرمشهر مرتب شهيد داديم، مرتب از طرفين كشته شد، كاري هم از پيش برده نشد. بعد از فتح خرمشهر هشت نفر از سران كشورها آمدند[8] پشت سر امام در تهران نماز خواندند، ياسرعرفات بود، احمد سكوتوره بود، ضياء الحق بود،اينها اصرار داشتند كه امام جنگ را پايان بدهند ولي امام قبول نكردند، همان وقت اگر وساطت آنها قبول شده بود ما در موضع بالا بوديم و ميتوانستيم خسارت بگيريم و عراق را محكوم كنيم، ولي متاسفانه آن فرصت را از دست داديم.»[9]گرچه بنیصدر، این خاطره منتظری را مربوط به بار اول مسافرت سران 8 کشور مسلمان میداند که پیش ازفتح خرمشهر انجام شده بود.[10]منتظری در جای دیگر درباره ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر میگوید:» پس از فتح خرمشهر به دفتر ايشان پيغام دادم كه ارتش انگيزه ورود به خاك عراق را ندارد و به علاوه ما را متجاوز به حساب ميآورند و تجاوز از هر كه باشد محكوم است، پس بجاست مقدمات صلح فراهم گردد؛ اين در حالي بود كه كشورهاي عربي زياد بر صلح اصرار داشتند و حاضر بودند خسارتهاي ايران را تا اندازه اي جبران نمايند. پس از پيغام من، شنيدم برخي گفته بودند فلاني بوي دلار به مشامش خورده است.»[11] یاسر عرفات، رهبر آزاده فلسطینیان، به پیش آقای خمینی آمده بود و گفته بود:»به خدا فریبتان میدهند. نمیگذارند هیچوقت پای شما به بغداد برسد. همچنان که نمیگذارند صدام به تهران برسد. دنیا آنقدر بیحساب و کتاب نیست.»[12] عرفات از آن جلسه اینطور یاد میکند:»پس از فتح خرمشهر به ديدن خميني رفتم و با خواندن نماز در پشت سر او به همراه رؤساي جمهور پاكستان، گينه و بنگلادش به طور تلويحي به او گفتم كه اينك تو امام اُمت اسلام هستي، و لازم است همچون يك رهبر وقائد رفتاركني و از ورود به خاك عراق بپرهيزي. خميني اما نگاهي تند به من كرد و گفت برويد خود را اصلاح كنيد تا بلكه در زمان آزادسازي قدس جايي هم به شما بدهيم.»[13]همچنین آقای هاشمی پس از ردکردن پذیرش خسارت 60میلیاردی که قرار بود از سوی کشورهای نفتخیز منطقه به عنوان غرامت از طرف صدام به ایران داده شود[14] و بعد از فتح خرمشهر گفت:»کدام بیانصافی پیدا میشود که امروز به جمهوری اسلامی بگوید ما متقاضی کیفر متجاوز و تنبیه صدام نباشیم؟ فردا اگر صدام در عراق بماند ما جواب این همه انسان فداکار عضوباخته را چه میتوانیم بدهیم؟ هیچ چیز جز سقوط صدام و ایجاد حکومت اسلامی در عراق نمیتواند به دل جانبازان و خانواده شهدا آرامش ببخشد.هر نوع عوض
مادی را ما بگیریم باز هم قابل مقایسه با این خسارت عظیمی که ما دیدیم نیست.»[15] دو هفته پس از فتح خرمشهر، رئیس هیئت صلح کنفرانس اسلامی در 20 خرداد 61 از دو کشور ایران و عراق خواست که با توجه به تجاوز اسرائیل به لبنان جنگ را خاتمه دهند و نیروهای خود را برای دفع تجاوز اسرائیل به یک کشور مسلمان آماده سازند. صدام در تاریخ 20 خرداد 61 اعلامیهای صادر کرد و آمادگی عراق را برای عقب نشینی فوری نیروهای خود تا مرزهای بینالمللی شناخته شده در قرارداد الجزایر اعلام کرد. او اعلام داشت که عقب نشینی ظرف دو هفته به پایان خواهد رسید . برای حل اختلافات نیز مذاکره مستقیم یا ارجاع به سازمان کنفرانس اسلامی یا جنبش غیرمتعهدها یا شورای امنیت سازمان ملل پیشنهاد نمود. عراق در این موقع ضعیفترین موقعیت نظامی خود در سالهای پس از جنگ قرار داشت.[16] در 21 تیر 61 قطعنامه 512 شورای امنیت سازمان ملل متحد که خواستار آتشبس و عقبنشینی نیروها به مرزهای بینالمللی شده بود، به اتفاق آرا تصویب شد. عراق بلافاصله قطعنامه را پذیرفت و ایران آن را رد کرد.[17] فردای آن روز در 23 تیر 61، سیاست تعرضی ایران با نخستین حمله تهاجمی به خاک عراق تحت نام عملیات رمضان شروع شد که با شکست مواجه گشت. این سیاست با 50 عملیات در خاک عراق[18]، تا 28 فروردین 68 ادامه یافت و دفاع مقدس بدل به حمله نامقدس شد. بنیصدر در طول ده ماه مدیریت جنگ در انسانیترین روش ممکن، نگذاشت حتی یک توپ به سمت شهرهای عراق شلیک شود. حال آنکه فرماندهان سپاه و در راس آنها هاشمی رفسنجانی فشار میآوردند[19] و اسلحههای سنگین میخواستند تا همانطور که صدام، شهرهای ایران را هدف میگیرد، ایران نیز مقابله به مثل و»تلافی» کند. پس از برکناری بنیصدر، با در اختیار گرفتن سلاحهای سنگین، توپها را به سمت شهرها و منازل مسکونی بصره نشانه رفتند و جنایتی بر جنایتها افزودند.[20] نتایج فاجعهبار ادامه دادن جنگ چنان است که انتظار نمیرود ایران تا سده جدید شمسی از زیر بار تبعات آن کمر راست کند. بر طبق آمار دولتی در جنگی که دو سال بیشتر از زمان جنگ جهانی دوم و چهار سال بیشتر از زمان جنگ جهانی اول طول کشید، 217 هزار کشته[21] ، 378 هزار معلول[22] 100 هزار مصدوم شیمیایی[23]، 4میلیون هکتار زمین آلوده به مین[24]، 16 میلیون مین خنثی نشده[25] و 1000میلیارد دلار خسارت مادی[26] برجای ماند. گرچه این آمارهای رسمی است و طبق عرف، بازگوکننده کف حداقلی کشتهها و خسارات. حال آنکه طبق بیانیه سازمان ملل، میزان خسارات مستقیم وارده به ایران، 2/97 میلیارد دلار و خسارات غیرمستقیم، 34535 میلیارد دلار برآورد شده است.[27] با توجه به اینکه تعداد بسیار زیادی از سربازان ایرانی پس از فتح خرمشهر در بصره و فاو و خاک عراق کشته شدند ودر کارون، دجله و فرات غرق شدند، تعداد کشتههای جنگ به نظر میرسد به مراتب بیش از رقم اعلام شده باشد. آنها که جسدشان هیچگاه پیدا نشد و اکنون نیز در قعر کانالها و مناطق عملیاتی در خاک عراق مدفون و بینشاناند. تنها در عملیات کربلای 5 که به منظور اشغال ابوالخصیب در شرق بصره و در خاک عراق انجام شد، بنا برگفته مقامات جنگ، سپاه ایران متحمل 30 هزار کشته گشت.[28] بر طبق آمار بنیاد شهید رجائی که به تازگی منتشر شده است، تعداد کشتههای ایران در طول جنگ 8 ساله، حدودا معادل یک میلیون نفر است. به این آمارها، باید پول خرید اسلحههای قاچاق وغیرقاچاق در بازارهای قانونی و غیرقانونی در طول این 6 سال، اختناق و استبداد، ضربههای شدید به معنویت و کانون خانواده در اجتماع و فروپاشی دهشتناک اقتصاد کشوررا نیز اضافه کرد. قسمت دومقسمت سوم ——————————————————————————–[1]- آمار کشتهشدگان ارتش تا زمان فتح خرمشهر، 30 هزار و پس از آن 18 هزار بوده است. در کل ارتش 48 هزار کشته داشته است. (نقل از علی شهبازی، فرمانده کل ستاد ارتش، اطلاعات، 29 فروردین 79)[2]- جمهوري اسلامي، 31 خرداد 1361[3]- انقلاب اسلامی،19 اردیبهشت 60[4]- جنگ تحمیلی، انتشارات دفتر نمایندگی سازمان تبلیغات اسلامی، اردیبهشت 63، ص122[5]- نشریه پر، شماره 170، بهمن 78[6]- سخنرانی آقای خمینی، 4 فروردین 1365[7]- پیام خطاب به زائران حج، 7 مرداد 1366[8]- اعضای این هیات عبارت بودند از: احمد سکوتوره، رئیسجمهور گینه؛ یاسر عرفات، رئیس کمیته اجرایی سازمان آزادیبخش فلسطین؛ حاج داوود، رئیسجمهور گامبیا؛ ضیاالرحمن، رئیسجمهور بنگلادش؛ ضیاالحق، رئیسجمهور پاکستان،حبیب شطی، دبیرکل سازمان کنفرانس اسلام؛ بولنت الودسو نخستوزیر ترکیه؛ تنکو احمد وزیر امورخارجه مالزی و مصطفی نیاس وزیرامور خارجه سنگال.[9]- خاطرات آیتالله منتظری،ج1،صص589-591. در نامهای که بعدها مهدی کروبی، حمید روحانی و جمارانی در حمله به آیتالله منتظری مینویسند، قید میکنند:» شما در سخنرانيهاي خود روي اين نكته بارها تاكيد داريد كه برخي از شعارهايي كه داديم غلط بوده، تند روي بود، موجب رميدن افكار جهاني شد! حتي در ديدار با هيئت فلسطيني سفارش كرديد كه اشتباهي را كه ما مرتكب شديم شما تكرار نكنيد، شعار نابودي اسرائيل را سر ندهيد.»( خاطرات آیتالله منتظری، جلد دوم، پیوستها، نامه 29 بهمن 67،ص1257)[10]- تحشیه دکتر بنیصدر بر نسخه دستنویس کتاب[11]- خاطرات آیتالله منتظری،ج1، 667-668[12]- نقل از درس تجربه، ص 147[13]- تبديل پيروزي به شكست»، كيهان لندن، شماره 25 تا 31 فروردين
1384[14]- عبور از بحران،ص500[15]- اطلاعات، 14/10/61. و اینچنین رفسنجانی مفتخرانه از عملیاتها در عراق میگوید:»ما جزیره مجنون و هور( در داخل عراق) را که هدف نظامی بود گرفتیم. میخواستیم خود را به جاده بصره به عراق وصل کنیم… بعد ازعملیات والفجر مقدماتی، من فرماندهی جنگ را به طور رسمی پذیرفتم… از ماروت و جومان مصطفی عبور کرده وبیش از صد کیلومتر در خاک عراق پیش رفته بودیم.به کرکوک نزدیک میشدیم و امکان حمله به کرکوک از طریق کردستان برای ما بوجود آمده بود…در عملیات کربلای 5 ما به پشت بصره رسیدیم.خیلی برای عراق خطرناک بود… عملیات کربلای 5 نشان داد ما میتوانیم پیشروی کنیم. بصره کاملا در آستانه سقوط قرار گرفته بود.»( هاشمی رفسنجانی، حقیقتها و مصلحتها، در گفتگو با مسعود سفیری، نشر نی،تهران 1378، صص91-94)[16]- تحقیقی درباره تاریخ انقلاب ایران، ناخدا حمید احمدی، ص941[17]- در خاطرات هاشمی رفسنجانی در روز 22 تیر 1361 دراینباره آمده است:» دیشب شورای امنیت سازمان ملل متحد قطعنامهای صادر کرده و آتش بس خواسته است. نخست وزیر و وزیرخارجه هم آن را رد کردهاند.»( پس از بحران، خاطرات روز 22 تیر 1361،ص178)[18]- نزديك به ۵۰ عمليات در خاك عراق انجام شد كه از آن جمله مى توان به موارد زير اشاره كرد: والفجر دو در منطقه حاج عمران در 29/4/62، خيبر در هورالهويزه و جزاير مجنون در 3/12/62، كربلاى ۳ انهدام اسكله الاميه در خليج فارس 11/6/65، عمليات نامنظم فتح ۳ در عمق ۳۰۰ كيلومترى خاك عراق در زاخو 24/8/65، كربلاى ۵ در منطقه شلمچه 19/10/65، عمليات نامنظم فتح در عمق ۷۰ كيلومترى در منطقه رواندوز عراق ۲۲/۱۱/ ۶۵، كربلاى ۷ در حاج عمران 12/12/65، كربلاى ۱۰ در ماووت عراق 30/1/66، نصر۴ در استان سليمانيان 31/3/66، نصر ۸ در ماووت عراق 29/8/66، والفجر ۱۰ در منطقه حلبچه 25/12/66.( شرق،ویژه نامه جنگ،۴ مهر ۱۳۸۴) هاشمی رفسنجانی نیز پس از این حملات ادعا کرد: «ما فقط دفاع کردیم… ازآنچه به دست آوردیم، راضی هستیم.»( خبرگزاری مهر،2/7/85)[19]- هاشمی در خاطرات 8 فروردین 60 مینویسد:» .. از امام خواستم که به مسئولیت فرماندهی کل قوا، توجه بیشتری بفرمایند و از عدم تحرک در جبههها شکایت کردم و اینکه به ارتش در آبادان، توپ 175 داده نمیشود که بتوانند حمله به شهرها را تلافی کنند».( عبور از بحران، ص41)[20]- » آقایان جمی و طرفی هم آمدند. قرار شد موقتا توپها شهر بصره را نکوبند.»( عبور از بحران، هاشمی رفسنجانی،خاطرات 28 بهمن60،ص 482)[21]- ویژه نامه هفته دفاع مقدس، روزنامه ایران، 31/6/1382. این در حالی است که سرلشگر رحیم صفوی سخن از 213 هزار شهید به میان میآورد(کیهان، 12 تیر 79). عباس خامه يار اما خبراز تدوین فرهنگ زندگینامه 219 هزار شهید داد.(جمهوری اسلامی، 15 شهریور 1384) همچنین ر.ک به آمار عمادالدین باقی در مقاله جامعهشناسی جنگ، ویژهنامه جنگ، شرق، 4 مهر 1384در یک نگاه آماری پیرامون شهدای ایران در طول جنگ، از نظر تحصیلات 80668 نفر تا مقطع ابتدایی و کمتر، 55677 نفر تا مقطع راهنمایی، 66334 تن تا مقطع متوسطه، 8061 نفر دارای تحصیلات دانشگاهی و 3117 تحصیلات حوزوی داشتند.( ویژه نامه هفته دفاع مقدس، روزنامه ایران، 31/6/1382)[22]- دقیقا 378540 جانباز که از این تعداد 167898 تن بالای 25 درصد و 210642 تن کمتر از 25 درصد جانبازی داشتهاند. (ویژه نامه هفته دفاع مقدس، روزنامه ایران،31 /6/1382)[23]- مصاحبه با محمد باقر نيكخواه مسؤول واحد« ش.م.ر» سپاه پاسداران انقلاب اسلامي،روزنامه قدس، 4 مهر 1385[24]- اعتماد ملی،1/7/85، همچنین روزنامه ایران،26/2/1385. «استانهاى ايلام با مساحت يك ميليون و ۷۰۰هزار هكتار، خوزستان بامساحت يك ميليون و ۳۸۰ هزار هكتار ، استان كرمانشاه با مساحت ۶۹۱ هزا ر هكتار ، آذربايجان غربى با مساحت ۵۹ هزار هكتار و كردستان با مساحتى به وسعت يك هزار و ۴۸۰هكتار ، بنا به تحقيق انجمن حمايت از مصدومين مين ايران به ترتيب آلوده ترين نقاط ايران از اين منظر به حساب مى آيند.»( ایران،26/2/1385)[25]- «وجود 16 ميليون مين در ايران، شامل يك چهارم كل مينهاي خنثي نشده در سرتاسر جهان است.»( ماهنامه گزارش،شماره 166، مرداد 84.) «ايران با داشتن 16 میلیون مین خنثی نشده، همچنان در ميان بيش از ۸۰ كشور جهان بعد از مصر مقام دوم جهان را دارد. طبق اعلام مركز اطلاعات ملل متحد در ايران تخمين زده شده كه سالانه بيش از ۱۵ تا ۲۰ هزار نفر كشته و مجروحين جديد به واسطه بقاياى اينگونه مواد منفجره هستند كه بيش از ۸۰ درصد از اين قربانيان را غيرنظاميان تشكيل مى دهند»( روزنامه ایران،26/2/85) «16 میلیون مین عمل نکرده و 4 میلیون هکتار آلوده به مین هر روز جان و اعضای 222 نفر را میگیرند.»( اعتماد ملی،1/7/85)[26]- نقل از رفسنجانی، کیهان هوایی،12 مهر 1370.[27]- گزارش شماره 36822S/ مورخ سیویكم ژوئیه1991. دبیر كل در گزارش صدونودویك صفحهای خود به شورای امنیت در بیستوچهارم دسامبر 1991، این موضوع را به اطلاع اعضای شورا رساند.[28]- مصاحبه بهزاد نبوی با روزنامه همبستگی، نقل از خبرگزاری انتخاب، 17 آبان 1385
فتح خرمشهر و ورود به خاک عراق/قسمت دوم
مه 2, 2008بعد از انقلاب فرهنگی، ضربه دوم شدیدتر و اساسیتر به دانشگاه زده شد. مطابق گفته آقای رفسنجانی، 40 درصد از سهمیه دانشگاهها به رزمندگان وسپاهیان اختصاص یافت و بدینرو سیل کثیری از مستعدان و دانشطلبان پشت درب کنکور ماندند.[1]
فتح خرمشهر و ورود به خاک عراق/قسمت سوم و پایانی
مه 2, 2008 تنها به عنوان نمونهای کوچک از خیانتها به جان و مال جوانان بیگناه، خاطره آیتالله طاهری میتواند گوشهای از فاجعه را بنمایاند:»عمليات كربلاي چهار بود… به خط مقدم كه رسيديم، ديدم كه عراقيها از منورهايی استفاده میکنند که شب را مانند روز روشن می کند، به خرازي گفتم خودت را به مسئولان برسان و بگو كه عمليات لو رفته است. خرازي رفت و برگشت و گفت كه آنها گفتهاند كه ما مقلد امام هستم و بايد عمليات انجام شود. من پاسخ دادم که امام هم اگر شرايط را ببينند اجازه عمليات نخواهند داد؛ اما به هر حال عمليات انجام شد. بچههاي ما چند دسته بودند، گروهي كه زير آب ميرفتند و يك لولههايي براي نفسكشيدن از بالای سرشان روي آب بيرون ميآمد و عدهاي هم كه با قايق ميرفتند. عراقيها اين لولهها را ميزدند و وقتي بچههاي ما مجبور ميشدند سرشان را بالا بياورند، آنان را شهيد ميكردند. خلاصه تعداد زيادي از بچههاي ما را شهيد كردند. فرداي عمليات من ميخواستم برگردم، خرازي به من گفت برنگرديد، بچهها روحيه خودشان را باختهاند، بمانيد تا آنها روحيه خود را پيدا كنند. پاسخ دادم که ديگران اشتباه ميكنند، من بايد جبران كنم، گفتند به خاطر خدا و امام بمانيد. قبول كردم. به يكي از گردانها رفتيم، ديدم همه بچهها روحيه خود را باختهاند. گفتم خدايا خودت كمك كن، من كه نميتوانم به اينها روحيه بدهم. شروع به صحبت كردم…با بچهها خداحافظي كرديم و سوار قايق شديم… وقتی به تهران رفتم، ماجرا را به طور کامل براي امام تعريف كردم. امام از اين اتفاقات خيلی متاثر شدند. گفتم آقا نبايد با عوامل اين اتفاق برخورد كنيد؟ پاسخ دادند که من به آقاي هاشمي تذكر ميدهم.»[1] جان انسانها به همین سادگی ملعبه دست شد و اینچنین پس از کشتهشدن صدها نفر در یک عملیات کور و فلهای، سر و ته قضیه با یک » تذکر میدهم» بند آمد. آیتالله منتظری در نامهای به آقای خمینی در 16/7/64، به شدت به این گونه بیقدر شمردن جان جوانان این سرزمین اعتراض کرد و به او نوشت:» اشكال مهم اين است كه كارهاي اساسي كشور خلاصه شده در چند نفر با مشاغل و گرفتاريهاي زيادي كه دارند. و ايكاش كارهاي مهم را به افراد قوي و اهل محول ميكردند و تنگ نظري و خط و خطوط و رفيق بازي در كار نبود. معمولا نسبت به هيچ خطا و تقصيري توبيخ و بازخواست نميشود و يا اگر فرضا بشود توصيهها و تلفن ها بكار ميافتد. اگر مرجعي قاطع براي بررسي خطاها و ضعفها و تقصيرات منجر به شكست هاي پي در پي در دو سال اخير در جبهه ها وجود داشت و براي جان هزاران جوان كه مفت و در اثر بي احتياطي ها از دست ميروند ارزش قائل بوديم اوضاع جنگ و جبهه ها بهتر از حال بود… معمولا بعد از هر شكستي كه بالاخره همه ميفهمند به جاي بررسي دقيق شرایط و عوامل آن و استفاده از تمام نظريات و انتقادات فرماندهان جزء و رزمندگاني كه شاهد قضايا و مصائب بودهاند يك سري خلاف واقعها و پيروزيهاي خيالي و تهديدهاي تو خالي در رسانههاي گروهي و نماز جمعهها تحويل خلقالله داده ميشود كه باعث تعجب حاضرين در جبههها ميشود و تمام قصورات و تقصيرات زير پوشش تبليغات قرار ميگيرد و افراد مقصر يا خاطي هيچگونه احساس ترس يا نگراني نمي كنند و يا بگردن يكديگر مياندازند و مرتبا خطا روي خطا و شكست روي شكست نصيب انقلاب و مردم ميشود.»[2] بیارزش شمردن جان انسانها و استفاده از آنها در مستحکم کردن پایههای قدرت کسبوکار آقایان شده بود. تهییج جوانان معصوم و به کشتندادن آنها در راه رسیدن به اهداف سیاسی و حکومتی، آخرین حلقه زنجیر خیانت به انقلاب را تکمیل کرد. یک مقایسه کوچک میان آمار کشتهشده های عملیاتهایی که سپاه پاسداران آن را ترتیب دادهاند با عملیاتی که ارتش برگزار کرده است، عمق فاجعه انسانی را به خوبی نشان میدهد. جنگ را ادامه دادند تا پایههای قدرت و حکومت را مستحکم کنند. این نکتهای است که محسن رضایی نیز به آن اعتراف کرد:»اگر جنگ را ادامه نمیدادیم، حکومت و انقلاب تثبیت نمیشد. آنهایی که میگویند شش سال از 8 سال جنگ بیهوده بود و سالهای جنگ را 6 و2 توصیف میکنند، باید بدانند که اگر به جنگ پایان میدادیم حکومت اسلامی و انقلاب از بین رفته بود».[3]جنگ ادامه یافت تا قدرت تثبیت شود.رجایی، خمینی و خامنهای نیز به این نکته اشاره کردهاند:رجایی:»جنگ نعمت است. در سایه آن مسائل حل می شوند.» [4] خمینی:»جنگ برای ما نعمت است.» [5] خامنهای: «جنگ نعمتى الهى بود.»[6]و همه اینها در حالی است که هنوز ناگفتههای جنگ افشا نشده است. وای بر روزی که پردهها فرو افتد.سیداحمد خمینی اما در آخرین روزهای عمرش به نکتهای اشاره کرد که تا به آن وقت بازگو نکرده بود و از دخالت آقایان رفسنجانی، خامنهای و رضایی، نزدیکترین افراد به آقای خمینی در دهه 60، پرده برداشت:»در مقابل مسائل خرمشهر امام معتقد بودند که بهتر است جنگ تمام شود، اما مسئولان جنگ گفتند ما باید تا کنار اروندرود برویم تا بتوانیم غرامت خودمان را از عراق بگیریم. امام اصلا با این کار موافق نبودند و میگفتند اگر بناست شما جنگ را ادامه دهید، بدانید اگر این جنگ با این وضعی که شما دارید ادامه یابد و شما موفق نشوید، دیگر این جنگ تمام شدنی نیست و باید این جنگ را تا نقطه خاصی
ادامه دهیم. الان که قضیه فتح خرمشهر پیش آمده ، بهترین موقع برای پایان جنگ است.»[7] «امام در آن جلسه فرمودند ما دو راه در پيش داريم. يا بايد همين جا صلح كنيم و از راههاي سياسي خسارات خود را از رژيم صدام بگيريم و يا بايد جنگ را ادامه دهيم تا رژيم صدام را ساقط كنيم. نظر خود من صلح است. اكثر حاضران نيز نظر امام را تأييد كردند. اما يك نفر گفت ما الآن در بهترين شرايط هستيم تا رژيم آمريكايي صدام را ساقط كنيم و عراق را آزاد كنيم. چرا وقتي ميتوانيم با عزت به اهدافمان برسيم، به ذلت صلح تن دردهيم؟ آن فرد چنان با حرارت سخن گفت كه اكثر حاضران با سخن وي همراه شدند. اما امام هم چنان مخالف بودند و در نهايت به رأي اكثريت تن دادند و با آنان اتمام حجت كردند. از جمله گفتند ببينيد از نظر نظامي توان اين كار را داريد يا نه كه همهي فرماندهان نظامي گفتند مطمئنا توان اين كار را داريم. در انتها امام خدا را شاهد گرفتند كه من به دليل تأييد شما به اين كار رضايت دادم و از اين ساعت حتي اگر همهي شما از اين نظر برگرديد من برنميگردم تا زماني كه صدام ساقط شود»[8]به فاصله چهار هفته پس از این سخنرانی حال وی دگرگون شد و با یک ایست و شوک اساسی در تمامی نقاط حساس بدن درگذشت. و آنطور که حجتالاسلام نیازی به فرزند او، سیدحسن خمینی، گفته است حاجسید احمد به قتل رسیده بود.[9] دکتر جمشید پرتوی، متخصص قلب و پزشک سیداحمد خمینی نیز در 10 دی 1377 در تهران و در منزل مسکونیاش کشته شد. بعدها سعید امامی در اعترافات خویش پیرامون قتل سید احمد خمینی به نکات تازهای اشاره کرد: » وقتی باخبر شديم كه حاج احمد آقا در جلسات خصوصی به مسئولان نظام و حتی به ولايت امر اهانت میكند. آن را ارجاع داديم و بلافاصله دستور آمد كه همه رفت و آمدهای ايشان را زير نظر بگيريد و از مكالمات و ملاقاتهای ايشان نوار تهيه كنيد. ما هم بمدت يكسال همين كار را كرديم. متاسفانه حاج احمد آقا به راه يك طرفه بدی وارد شده بود كه برگشت نداشت. وقتی دستور حذف حاج احمد آقا را آقای فلاحيان به من ابلاغ كرد مضطرب شدم و حتی به ترديد فرو رفتم. دو روز بعد، همراه با آقای فلاحيان به ديدار آيتالله مصباح رفتيم، آقايان محسنی اژهای و بادامچيان هم آنجا بودند البته بعدا حاج آقا خوشوقت هم از بيت[رهبری] آمدند آنجا و نظر جمع بر اين بود كه نبايد به كسانی كه با ولی امر مسلمين خصومت میكنند، رحم كرد.»[10]گرچه نمیتوان از نقل قول سید احمد خمینی پیرامون ادامه جنگ گذشت و نقش مهم آقایان رفسنجانی،رضایی و خامنهای را در ادامه جنگ و متعاقبا تثبیت حکومت را منکر شد، اما از ورای این کلمات بوی تبرئه پدر به مشام میرسد. چرا که در هر صورت این آقای خمینی بود که تصمیم نهایی را میگرفت و حرف آخر را میزد. با مشورت یا بدون مشورت با دیگران. دستور داخل شدن، یا نشدن نیروهای ایرانی به داخل خاک عراق را تنها یک نفر و آن هم بلندمرتبهترین فرد یک کشور میتوانست صادر کند. اکنون پس از 20 سال از پایان جنگ آیا میتوان سوال کرد» اگر آقای خمینی با اتمام جنگ موافقت میکرد و دستور حمله به عراق را صادر نمیکرد، این همه شهید و ویرانی و شیمیایی و معلول و خسارتها نیز وجود میداشت یانه؟ چه کسی با فرمان حمله به کشور همسایه موجبات بیش از سه هزار میلیارد خسارت مادی و معنوی را پدید آورد؟ پاسخ صدهزار جانباز شیمیایی، 380 هزار معلول و بیش از چهارصدهزار کشته پس از فتح خرمشهر را چه کسی باید بدهد؟[11] مسئولیت خون این جوانان پاک و معصوم به عهده کیست؟ جز به عهده آنکه دستور ورود به خاک عراق را صادر کرد؟ اظهارات وتصمیمات آقایان خمینی، خامنهای و رفسنجانی و همچنین کودتای 60 راه را بر صلح بست اما سرانجام چنانکه دیدیم به راهی منتهی شد که در دوردست آن راه، بر فراز تلی از آوار، جام زهری خودنمایی میکرد.[12] قسمت اولقسمت دوممنبع:ایستاده بر آرمان، روایت فروپاشی یک انقلاب، علی غریب، انتشارات انقلاب اسلامی ،دی 85
——————————————————————————–[1]- مصاحبه با آيتالله طاهري اصفهاني، اعتماد ملی، 9/3/85[2]- نامه آیتالله منتظری به آقای خمینی، خاطرات آیتالله منتظری،ج2، صص1056-1060[3]- سخنرانی در کنگره بزرگداشت سرداران و 16 هزار شهید خوزستان،10 اسفند 1379[4]- سیر تحول سیاست آمریکا در ایران، کتاب دوم، گروگانگیری، فصل 5، ص 10[5]- نقل از عبور از بحران،هاشمی رفسنجانی،خاطرات 3 دی 60،ص420[6]- حديث ولايت، ج 3، ص 28[7]- جمهوری اسلامی،14/1/1374، ص14. حال آنکه هاشمی رفسنجانی روایتی متفاوت از آن جلسه نقل میکند:» چند روز پس از فتح خرمشهر، كه تب و تاب عمليات تمام شده بود، جمعي از فرماندهان نظامي براي تعيين تكليف بعدي خدمت امام(ره) رفتند. من و آيت الله خامنه اي هم بوديم. آن جلسه براي من يكي از مهم ترين جلسات شوراي عالي دفاع بود…در آن جلسه، بحث عمده بين نظاميان و امام(ره) بود. من و آيت الله خامنه اي زياد حرف نمي زديم و بيشتر به حرفهاي آنها گوش مي داديم. پايه حرف اين بود كه امام(ره) گفتند:» تفكر پايان جنگ در اين مقطع غلط است. بايد جنگ را ادامه دهيم». يعني اصلا» اجازه ندادند كه بحث پايان جنگ را در آن جلسه مطرح كنيم. آن قدر روشن بود كه روي آن زياد بحث نكرديم. بحث بيشتر بر سر چگونه ادامه دادن بود… در واقع، امام (ره) مايل نبودند كه اصلاً، بحث آتش بس، صلح و پايان جنگ مطرح شود و اين را باعث دلسردي يروها در جبهه مي ديدند.»( مصاحبه هاشمی رفسنجانی با روزنامه کیهان، 21/11/82)گوئی آقای رفسنجانی فراموش کرده است که در خاطرات 6 فروردین 1360 نوشته است:»احمد آقا آمد و گفت امام با ورود ما به خاک عراق موافق نیستند.»( پس از بحران، خاطرات 6 فروردین 1360،ص40)[8]- آخرین سخنرانی سید احمد خمینی در دیدار با جمعی از خانوادههای شهدا، بهمن 73. همچنین به نقش «دور و بریها» در تصمیمات آقای خمینی در کتاب خاطرات آیتالله منتظری بارها اشاره شده است. برای مثال منتظری میگوید:» مرحوم امام به اطرافيان خود و به مسئولين بالاي نظام اعتماد داشتند و برخي از اين اعتماد سوء استفاده ميكردند، افرادي از روي اغراض سياسي يا خطي و جناحي چيزهايي به ايشان ميگفتند و براي ايشان ذهنيت درست ميكردند»( خاطرات آیتالله منتظری،ج1،ص669) جالب است که با آنکه متن سانسور شده این سخنرانی در روزنامه جمهوری اسلامی مورخه 14/1/74 آمد، اما این سخنرانی در مجموعه آثار یادگار امام، ناشرموسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول، بهار 75 نیامده است.[9]- سید احمد خمینی در 25 اسفند 1373 درگذشت. برای اطلاعات بیشتر نگاه کنید به مقاله عمادالدین باقی در روزنامه فتح، 30 بهمن 78. همچنین برای نامههای باقی، مشروح دادگاه و نکات دیگری از پرونده سیداحمد خمینی رجوع کنید به» ناگفتهها در پرونده قتلهای زنجیرهای،علیرضا نوریزاده، نشر نیما،چاپ دوم، دسامبر 2000، صص100-145[10]- اعترافات سعید امامی، ج16،ص 384. این اعترافات در 18 جلد و 970 صفحه توسط گروه تحقیق و بررسی سید محمد خاتمی( متشکل از علی ربیعی، علی یونسی و سرمدی) تهیه شده است.[11]- آمار کشتههای ایران در جنگ پس از فتح خرمشهر بنا بر آمار رسمی چنین است: در سال 1361، 33261 نفر؛ در سال 1362، 27281 نفر؛ در سال 1363، 15066 نفر؛ در سال 1364، 16799 نفر؛ در سال 1365، 41050 نفر، در سال 1366، 21091 نفر و در سال 1367، 21230 نفر.( ویژه نامه هفته دفاع مقدس روزنامه ایران 31/6/1382)[12]- آقای خمینی در بیانیه قبول قطعنامه گفت:»در مورد قبول قطعنامه كه حقيقتاً مسئله بسيار تلخ و ناگواري براي همه و خصوصاً براي من بود، اگر آبرويي داشته ام با خدا معامله كردهام … با قبول آتش بس موافقت نمودم و در مقطع كنوني آن را به مصلحت انقلاب و نظام ميدانم و خدا ميداند كه اگر نبود انگيزهای كه همه ما عزت و اعتبار ما بايد در مسير مصلحت اسلام و مسلمين قرباني شود، هرگز راضي به اين عمل نمي بودم و مرگ و شهادت برايم گواراتر بود. بدا به حال من كه هنوز زنده ماندهام و جام زهرآلود قبول قطعنامه را سركشيدم.» (بيانيه آيت الله خميني در روز 29 تير 1367 در قبول قطعنامه 598. متن کامل را بخوانید در صحیفه نور، ج20، ص239 .) همچنین برای نامه آقای خمینی در تبیین ضرورت آتشبس نگاه کنید به خاطرات آیتالله منتظری،ج2، بخش ضمائم، ص1132. جالب اینجا که پس از قبول قطعنامه عدهای در داخل هنوز میخواستند بروند به بصره حمله کنند:»ما طرح داشتيم كه از شمال بصره وارد شويم و بصره را بگيريم . بعد از قطعنامه اين طرح را به حضرت آيتالله خامنه اى داديم و ايشان با امام مطرح كرده بودند ولى امام گفته بودند كه نه. چون قطعنامه را پذيرفتهايم ديگر نمىشود».(مصاحبه با محسن رضایی، شرق، ویژه نامه جنگ،۴ مهر ۱۳۸۴)